اشعار حافظ برای سنگ قبر
اشعار حافظ برای سنگ قبر به دلیل عمق معنایی، زیبایی زبانی و تاثیرگذاری بالا از دیگر اشعار متمایز هستند. این اشعار نه تنها به یادبود فرد متوفی میپردازند، بلکه مفاهیم عمیقتری از زندگی و مرگ را بیان میکنند. خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، یکی از بزرگترین شاعران فارسی زبان، به خاطر غزلیات زیبا و معنادار خود مشهور است. حافظ نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان تاثیرگذار بوده و اشعارش در تمامی دورهها مورد توجه قرار گرفتهاند.
چرا باید از اشعار حافظ برای سنگ قبر استفاده کرد؟
چنانکه گفته شد، بزرگان شعر و ادب ما ایرانیان، اشعار فراوانی در مورد مرگ و دنیای بعد از آن، سروده اند که کم هم نیستند. در این میان، حافظ هم اشعاری در این باره از جنبه عرفانی دارد که روی سنگ قبرها حک می شود. البته باید گفت که این اشعار، فقط برای اموات نیست، بلکه هشداری است برای ما زنده ها که به یاد مرگ باشیم و بدانیم که عمر این دنیا چقدر کوتاه است. پس تا آنجا که می توانیم به خلق خدا کمک کنیم تا مشکلات آنها را حل کنیم تا خدا هم در آخرت، به فریاد ما برسد. استفاده از اشعار حافظ برای سنگ قبر به چند دلیل محبوب است:
محتوای عرفانی و معنوی: اشعار حافظ اغلب دارای مضامین عرفانی و معنوی هستند که به یادآوری بیارزشی دنیا و اهمیت زندگی پس از مرگ کمک میکنند.
زیبایی و عمق ادبی: اشعار حافظ به دلیل زیبایی و عمق ادبی خود، احساسات و افکار عمیقی را منتقل میکنند که میتواند تسلیبخش باشد.
هشدار به زندهها: این اشعار نه تنها برای یادبود متوفی بلکه به عنوان هشداری برای زندهها نیز استفاده میشوند تا به یاد مرگ باشند و از زندگی به درستی استفاده کنند.
تأثیر فرهنگی: حافظ یکی از بزرگترین شاعران ایرانی است و استفاده از اشعار او بر روی سنگ قبر، نشاندهنده احترام به فرهنگ و ادبیات ایرانی است.
ابیات منتخب از حافظ برای سنگ قبر
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
********************
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
********************
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
********************
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
********************
یارب آن نرگس جادو که مرا غارت کرد
بازگردان به سر کوی و به سلامت دارش
********************
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
********************
از زبان سوسن آزادهام آمد به گوش کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
********************
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
********************
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان آن که به پرسش آمد و فاتحه خوانده میرود گو نفسی که روح را میکنم از پیاش روان
********************
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده بر فکنم چنین قفس نه سزای چو من خوشالحان است روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
********************
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
********************
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم؟
********************
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دیدگاهتان را بنویسید