متن روضه مراسم ختم پدر
داغ از دست دادن عزیزان همواره بدترین دردی است که هر فرد در زندگی خود آن را تجربه می کند. از لحاظ روحی و روانی نیز همه روانشناسان بر این باور هستند که عزاداری و سوگواری برای درگذشتگان باعث تخلیه روحی و آرامش بیشتر فرد می شود. یکی از روش های تخلیه فرد عزادار، نوشتن و خواندن متن هایی است که در وصف حال یا خصوصیات عزیز از دست رفته نوشته می شود.
پدر شخصیتی است که دارای نقشی غیر قابل انکار در زندگی هر شخص است که از دست دادن آن همراه با درد و ناراحتی های روحی بسیار زیاد است. به همین دلیل مجلس ختم و ترحیم پدر می تواند کمی متفاوت تر از هر مراسم دیگری باشد.
در مجلس ختم پدر باید در وصف او سخن گفت. صحبت از محبت های پدر، خستگی های روزمره فرزندان بدون پدر و زندگی غمبار در این زمانه، از جمله مهمترین موضوعاتی هستند که در متن روضه مجلس ختم پدر ذکر می شوند. متن روضه مجلس خاتم پدر باید سوزناک باشد تا احساسات حضار را برانگیزد. در ادامه به نمونه ای از بهترین اشعار که می توان برای متن روضه مجلس ختم پدر از آن ها استفاده کرد، اشاره می کنیم.
نمونه متن روضه ختم پدر
ای عاشقان دنیا، دنیا وفا ندارد
مرگ است آخر کار، چون و چرا ندارد
هر درد را دوائیست، جز مرگ خانمان سوز
این درد ِ ناگهانی، هرگز دوا ندارد
داری هزار خانه، بنگر به خانۀ قبر
این خانۀ من و توست، ما و شما ندارد
تیر اجل به هر شکل، روزی سراغت آید
این تیر سرنوشت است، دید خطا ندارد
یک روز امیر بودن، یک روز اسیر بودن
پیک اجل چو آید، شاه و گدا ندارد
شادی مجو ز دنیا، دار غم است اینجا
جز قصۀ غم انگیز، این غم سرا ندارد
هر جا گل است و گلزار، غرق صفاست آنجا
باغی که گل ندارد، هرگز صفا ندارد
بر شادی دو روز دنیا مَبند دل را
دنیا به جز بلا و جور و جفا ندارد
هر کس ستم نماید، بیند سزای کارش
چوب خدا به هر شکل، هرگز صدا ندارد
***********
ای دل ز چه رو طاعت دادار نکردی؟
خوفی ز عذاب و شَرَرِ نار نکردی؟
یک عمر تو را داد خدا مهلت و هیهات
دل را بَری از صحبت اغیار نکردی؟
گفتم که مکن پیروی از نفس بداندیش
کردی تو از او پیروی و عار نکردی؟
گفتم که مرو از ره بیراهه که چاه است
رفتی و هراسی ز شب تار نکردی؟
گفتم به ره خیر بکن سیم و زر ایثار
بس سیم گرفتی و زر ایثار نکردی؟
گفتم که مزن تیشه تو بر ریشه اسلام
رحمی تو بر این نخل پر از بار نکردی؟
مزد زحمات علی و آل ندادی
شرمی ز رخ احمد مختار نکردی؟
دستی به سر طفل یتیمی نکشیدی
وز پای به ره مانده برون خار نکردی؟
در مرگ کسی قطره اشکی نفشاندی
همدردی خود را به کس اظهار نکردی؟
جز فتنه و شر از تو دگر کار نیاید
از خیر چه دیدی که تو این کار نکردی؟
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
«ژولیده» مزن دَم به عمل کوش که کاری
از بهر خود از گفتن اشعار نکردی؟
***********
از غم تو دل خسته دارم
از فراق تو من بی قرارم
درد داغت نازنینم، می شود با من هم آغوش
مهر تو در سینه ی من ،کی شود آخر فراموش
نازنینم
می کنم در غمت آه و زاری
خاطراتت مانده یادگاری
خیزد از قلبم شراره، سوز این دل بی شماره
در شب تار فراقت، ریزد از چشمم ستاره
نازنینم
ماه زیبای من در کجایی
خفته در زیر خاک جدایی
رفتی و دارم بهانه، بوی تو دربین خانه
کی رود از پیش چشمم رفتنت بروی شانه نازنینم
***********
ترک ما گفتی کنون چون نی نوا دارم پدر
بی تو من از درد هجران آشنا دارم پدر
مرگ تو قدر حریم عصمت ما را شکست
زین سبب از این فلک بس شکوه ها دارم پدر
نعمتی بودی مرا ارزنده از هر نعمتی
نعمت از کف داده اشکی برملا دارم پدر
خاندان را بود نام اقدست تاج شرف
تاج من تاراج شد در سر نوا دارم پدر
چون فلک زد بر تو از این دهر کوس الرّحیل
من از آن دم با قضا چون و چرا دارم پدر
دوستان از بهر تسکین و تسلّای قلوب
آمدند اما چه سود از آن بجا دارم پدر
تسلیت آرام بخش قلب مهجوران نشد
زنده ام تا من سیه پوش و عزادارم پدر
خاک بر سر کرد ما را گردش دور زمان
هم جلیس غم سرای غم فزا دارم پدر
کلبه ی ما را که بودی رونق صلح و صفا
تیره شد صبح سپیدم آه و وا دارم پدر
گرمی کاشانه بودی هم امید قلب ما
سرد شد کاشانه یأسی از رجا دارم پدر
وای از این تنهایی و رنج یتیمی لاجرم
بی تو من شامی سیه دائم بپا دارم پدر
دولت اقبال من بودی شکوه زندگی
رحمت حق بر تو هر صبح و مسا دارم پدر
در فضای وهم دائم با تو دارم گفتگو
بهر غفران تو من در دل دعا دارم پدر
می رود از دیده اشکم می کند تا یاد تو
مهربان تر از تو من دیگر کجا دارم پدر
چهره در خاک سیه بردی عزادارت شدم
دیده خون دل خون، عجب ماتم سرا دارم پدر
من به یاد و خاطر تو کردم از شادی حذر در سرای دل چه سان بی تو صفا دارم پدر
***********
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
دیدگاهتان را بنویسید